یکی از وجوه قابل تامل در خصوص منظومه اسکندرنامه، اندیشههای سیاسی و اجتماعی نظامی است. جستوجوی این اندیشههای سیاسی و اجتماعی در کنار بنمایههایی از عرفان اسلامی و فرهنگ ایرانی و آذربایجانی، نقش مهمی در شناخت فرهنگ و هویت ایرانی و آذربایجانی نظامیگنجهای دارد.
در این نگاه به اسکندرنامه نظامی میتوان گفت، این اثر افزون بر ارزش ادبی، یک «سیاستنامه منظوم» است که شاعر در خلال آن، به بیان اندیشههای سیاسی و اجتماعی پرداخته و نام خود را در ردیف تداومدهندگان فرهنگ و هویت اسلامی و ایرانی یک آذربایجانی اصیل، جاودانه ساخته است.
یکی از ارکان استحکام بنیادهای ملی در سدههای کهن، توجه به مقوله «دیانت» است. استاد فتحالله مجتبایی معتقد است که «شاید در ایران باستان و به ویژه دوره ساسانی بر هیچ حوزهای به اندازه دین و همراهی دین و سیاست تأکید نشده باشد؛ به طوری که بهترین و کاملترین حکومتها، حکومتی دانسته شده است که در آن دین و دولت توأم و شهریار دیندار فرمانروا باشد.» من معتقدم شاید براساس همین دیدگاه است که اردشیر بابکان در «اندرزنامه» معروف خود به همراهی دین و سیاست تأکید میکند و میگوید: «بدانید که پادشاهی و دین دو برادر همزادند که پایداری هر یک جز به آن دیگری نباشد».
نظامی گنجهای نیز در اسکندرنامه، آنجا که از شش گروه همراه همیشگی اسکندر سخن میگوید، نقش علما و پیامبران را به طور ویژه برجسته میکند:
شنیدم که هر جا که راندی چو کوه
نبودی درش خالی از شش گروه
ز پیران زاهد بسی نیکمرد
که در شب دعایی توانند کرد
به پیغمبران نیز بودش پناه
وزین جمله خالی نبودش سپاه
(اقبالنامه/ ۱۳۲۹)
مطالعه اسکندرنامه نشان میدهد که در اندیشه نظامی، سیاست با دین همراه است. وی حتی در اسکندرنامه، بدون توجه به واقعیت تاریخی چهره اسکندر، از او تصویری آرمانی ترسیم میکند. او به آیین اسکندر تاریخی توجهی ندارد و این فرمانروا را معتقد به ابراهیم پیامبر معرفی میکند و حتی اسکندر را به زیارت کعبه میفرستد:
به صحف براهیم ایزدشناس
کزان دین کنم پیش یزدان سپاس
که گر دست یابم بر ایرانیان
برم دین زردشت را از میان
چنین رسم پاکیزه و راه راست
ره ما و رسم نیاکان ماست
(شرفنامه/ ۹۹۵)
حتی وقتی اسکندر با زنان گشادهروی قبچاقی روبهرو میشود، به بیحجابی ایشان چشم فرو میبندد:
به پیران قبچاق پوشیده گفت
که زن روی پوشیده به، در نهفت
زنی کو نماید به بیگانه روی
ندارد شکوه خود و شرم شوی
(شرفنامه/ ۱۱۱۸)
انتقاد از اوضاع نابسامان جامعه از دیگر مبانی اندیشههای سیاسی و اجتماعی نظامیگنجهای است. میدانید که نظامی در دورانی میزیست که پس از مرگ ملکشاه سلجوقی، ایالات شمالغربی ایران، دستخوش ناآرامیها و بحرانهای سیاسی ـ اجتماعی متعدد و زمینه تهاجم گرجیان نیز فراهم بود. نظامی در این اوضاع نابسامان زبان به انتقاد از ناملایمات اجتماعی میگشاید:
جهان بینم از میل جوینده پر
یکی سوی دریا یکی سوی دُر
نبینم کسی را در این روزگار
که میلش بود سوی آموزگار
چو من بلبلی را بود ناگزیر
کز این گوش گیران شوم گوشهگیر
(شرفنامه/ ۹۷۱)
نظامی در لباس تلویح و با رندی تمام، زبان به نصیحت پادشاه میگشاید. در واقع نظامی، هم گذشته با عظمت ایران را به یاد سلطان سلجوقی میآورد و هم او را به عدل فرا میخواند:
ز کاووس و کیخسرو و کیقباد
تویی بیشدادی به از پیشداد
چو در داد بیشی و پیشیت هست
سزد گر شوی بر کیان پیشدست
(اقبالنامه/ ۱۳۲۷)
عدلورزی به عنوان یکی از بنیادیترین مؤلفههای جهانبینی نظامی است:
رها کن ستم را به یکبارگی
که کمعمری آرد ستمکارگی
شه از داد، خود گر پشیمان شود
ولایت زِ بیداد ویران شود
اگر داد بودی و داور بسی
ده آباد بودی و در ده کسی
به انصاف و داد آرد این خاک بر
تباهی پذیرد ز بیدادگر
(اقبالنامه/ ۱۴۱۰)
با مطالعه بیشتر و انس در سرودههای نظامی، به ویژه منظومه ملی اسکندرنامه، به مؤلفههای بنیادین بیشتری در خصوص آرمانشهر نظامی میتوان پی برد. این مطالعات نشان میدهد که منظومه اسکندرنامه را باید در ردیف آثار «منظوم سیاسی» قلمداد کرد و آن را از آثار ملی زبان و ادب فارسی برشمرد.
ایبنا
نظر شما